جدول جو
جدول جو

معنی علی پاشا - جستجوی لغت در جدول جو

علی پاشا
(عَ)
ابن افراسیاب پاشا. وی پس از پدرش، از طرف سلطان عثمانی والی بصره گردید. و در اواخر عمر به هند کوچ کرده و در آنجا درگذشت. وی در زبانهای فارسی و عربی و ترکی دست داشت و اشعاری از او نقل کنند. (از الذریعۀ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 751 بنقل از تذکرۀ نصرآبادی ج 3 ص 67)
وی از امرای متهور سپاه ایلدرم بایزید در جنگ با امیرتیمور گورکانی بود. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 508)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نِ / نُ)
علی پاشای دوم امیر تونس است که به سال 1320 هجری قمری درگذشت. او راست: منهاج التعریف فی اصول التکلیف. (از اسماءالمؤلفین ج 1 ستون 778)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
علی پاشا. یکی از مردم آماسیه و از وزرای عهد سلطان محمودخان ثانی. وی در ابتدا در خدمت بعض وزرا سمت قپوچی باشی (دربان باشی) داشت و سپس به قسطنطنیه شد و آنگاه با رتبۀ وزارت والی طرابزون گردید و در سنۀ 1225 هجری قمری به سمت قپودان پاشائی در نیروی دریائی چرخه چی علی پاشا در بحر اسود تعیین شد و پس از چهار ماه به سمت والی ودین منصوب گردید. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
وی از وزرای سلطان احمدخان ثانی و او به مرتبۀ صدارت رسیده. مولد او مرزیفون است و در ابتدا وی از بستگان مصطفی پاشای مرزیفونی مقتول که مقام صدارت داشت، بود و در آن وقت کدخدای دربانان بود و سپس سمت چاووش باشی داشت و بعد از آن با رتبۀ وزارت به حکومت سقز وحانیه منصوب گشت و سپس با رتبۀ سرعسکری به حکمرانی ارضروم مأمور شد و هم در آن سال به سمت قائم مقامی تعیین گردید و پس از آن ولایت دیاربکر به وی دادند و در اوائل سال 1103 هجری قمری او را به استانبول خواستند و پس از عزل علی پاشای صدراعظم به درجۀ صدارت ارتقا یافت سپس او را به بلگراد مأمور کردند و او در آنجا جنبۀ تدافعی اختیار کرد و از جنگ احتراز جست و تنها بترمیم و تعمیر قلاع اکتفا کرد و در 1104 بادرنه باز گشت و آنگاه که احمد افندی را عزل کردند وی در استعفای خویش اصرار ورزید و معزول شد و به او اجازه دادند که در نزدیکی چکمجه اقامت کند و سپس استدعا کرد که او را به بروسه تبعید کنند و در 1110 هجری قمری به حکومت قندیه منصوب شد و بدانجا در گذشت. او مردی عفیف و مستقیم الرأی بود و مدت صدارت او یکسال بود. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(لَیْ عَ)
از وزیران دوران سلطان احمدخان سوم از سلاطین عثمانی و در دورۀ سلطان مصطفی خان ثانی در گارد شاهنشاهی بخدمت پرداخت. در سال 1115 هجری قمریپس از جلوس سلطان احمد بمقام وزارت، در سال 1116 هجری قمری به استانداری طرابلس غربی و در سال 1118 هجری قمری بسمت نخست وزیری رسید و با دختر سلطان مصطفی خان ازدواج کرد و قدرت فوق العاده ای یافت. پس از چهار سال نخست وزیری در سال 1122 هجری قمری از این سمت بر کنار شدو بقتل رسید. از این مرد آثار گرانبهائی در نقاط مختلف ترکیه باقی مانده است. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(نِ / نُ)
علی پاشای اول از امراء تونس. وی از ادبا بود و به سال 1169 هجری قمری درگذشت. او راست:شرح التسهیل. (از اسماء المؤلفین ج 1 ستون 767)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
علی پاشا. در دورۀ سلطان بایزیدخان دوم دوبار صدراعظم شد. در مرتبۀ دوم در کمال عدل و درایت به ادارۀ امور دولت پرداخت و در 917 هجری قمری در طغیان شاه قولی و محاربۀ با ایشان کشته شد. مردی عاقل و جسور و وزیری قادر و وقور بود. (نقل به اختصار از قاموس الاعلام ترکی). و رجوع شود بترجمه تاریخ ادبیات ایران تألیف پرفسور براون ج 4 ص 57)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
سلطان علی بابا، وی از جمله ملازمان سلطان محمودخان برادر میرزا الغبیک گورکانی، در جنگ ’اندجان’ بوده است. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 261)
لغت نامه دهخدا
(عَ تَپْ پَ / پِ)
دهی است از دهستان گرمادوز، بخش کلیبر شهرستان اهر. واقع در 36 هزارگزی شمال کلیبر و 36 هزارگزی راه شوسۀ اهر به کلیبر. ناحیه ای است کوهستانی و دارای آب و هوای معتدل مایل به گرمی و مالاریائی و 9 تن سکنه. آب آن از رود خانه گوی آغاج و از چشمه تأمین می شود و محصول آن غلات است. اهالی به زراعت اشتغال دارند و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی است از دهستان تراکمه، بخش کنگان، شهرستان بوشهر. واقع در 116 هزارگزی جنوب خاوری کنگان، و دو هزار و پانصدگزی راه فرعی لار به گله دار. ناحیه ای است جلگه و گرمسیر و مالاریائی. دارای 61 تن سکنه. آب آن از چاه تأمین می شود. و محصول آن غلات و خرما و تنباکو است. اهالی به زراعت اشتغال دارند، و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
پیشوای انقلاب عربی است. به سال 1250 هجری قمری در یکی از دهات مصر متولد شد. تحصیلات خود را در مدرسه الازهر بپایان رسانید. به سال 1281 وارد نظام شد و به درجۀ قائمقامی رسید در زمان توفیق پاشا فرماندۀ قوای جهاد علیه بیگانگان گردید. وی بر خدیو مصر بشورید و سرانجام به دست عوامل انگلستان گرفتار آمد و در محکمۀ نظامی به اعدام محکوم گردید و لکن با وساطت خدیو به جزیره سیلان تبعیدش کردند و در حدود 19 سال در تبعید بود و به سال 1911 درگذشت. رجوع به اعرابی پاشا و معجم المطبوعات شود
لغت نامه دهخدا
پطرس غالی پاشا رئیس مجلس نظار و ناظر امور خارجۀ مصر که در (12 صفر 1328 هجری قمری / فوریۀ 1910 میلادی) بر اثر ترور کشته شده است، رجوع به کتاب التاج جاحظ چ قاهره حاشیۀ ص 156 و بطرس شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
میر علی کاشی، وی معاصر شاه عباس اول بود و شعر نیز میسرود. نصرآبادی ابیاتی از اشعار او را نقل کرده است. رجوع به تذکرۀ نصرآبادی فصل سیزدهم ص 484 شود
لغت نامه دهخدا
(عَیِ)
ابن محمد مشهور به نصیرالدین کاشی. متکلم و فقیه و محدث متوفی در سال 755 هجری قمری و شهرت اورا حلی نیز آورده اند. او راست: 1- الاعتراضات علی تعریف الطهاره. 2- تعلیقات علی هامش شرح الاشارات. 3- حاشیه بر شرح التجرید اصفهانی. 4- حاشیه بر شمسیه. 5-شرح طوالع بیضاوی. (از معجم المؤلفین از فوائدالرضویۀ عباس قمی ج 1 ص 326 و تذکرهالمتبحرین ص 490)
ابن مراد کاشی. ملقب به علاءالدین. متوفی در سال 624 هجری قمری او راست: زبدهاللغه به زبان فارسی، که در دو قسمت است قسمت اول در اسماء و قسمت دوم در افعال. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 953)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
امیر علی پادشاه، وی خال سلطان ابوسعید بهادر بود و با ارپاخان که به سلطنت رسیده بود مخالفت می کرد و چون دلشادخاتون همسر ابوسعید بهادر نیز با او موافق بود، وی موسی خان را به پادشاهی برگزید و در رمضان سال 736 هجری قمریدو لشکر در حدود جغتو و تغتو به یکدیگر رسیدند و چون برخی از سران سپاه ارپاخان به اردوی امیرعلی پادشاه پیوستند، ارپاخان شکست خورد و با وزیر خود خواجه غیاث الدین محمد فرار کرد. ولی در راه دستگیر شدند و پس از مدتی هر یک به طریقی به قتل رسیدند و پادشاهی به موسی خان رسید ولی در واقع اکثر امور مملکت در دست امیرعلی پادشاه و قوم او یعنی ’اویرات’ بود و بعد ازمدتی امیر شیخ حسن پسرعمه سلطان ابوسعید با موسی خان و امیرعلی پادشاه از در مخالفت درآمد و محمدخان را که از نوادگان هلاکوخان بود برای پادشاهی نامزد کرد ودر جنگی که بین این دو گروه روی داد، امیرعلی پادشاه توسط سپاه امیر شیخ حسن کشته شد و موسی خان نیز فراری گشت و سلطنت به محمدخان رسید. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 222- 225.) (از تاریخ مفصل ایران، مغول چ عباس اقبال ص 342- 359.) (دستورالوزراء ص 330 و 331)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَمْ مَ عَ)
نخستین خدیو مصر متولد 1769م. و متوفی در قاهره 1849م. در جوانی به خدمت نظام درآمد و علیه ناپلئون وارد جنگ شد. در 1804 نایب السلطنۀ مصرشد و در سال 1833 میلادی عثمانی را از مصر بیرون کرد
لغت نامه دهخدا
از توابع دهستان لاریجان شهرستان آمل
فرهنگ گویش مازندرانی